ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام حسن مجتبی (ع):
همانا دراین قرآن چراغهای هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دلها و سینهها است. بحارج۷۵ ص۱۱
همانا دراین قرآن چراغهای هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دلها و سینهها است. بحارج۷۵ ص۱۱
داستانها نیروی خوبی دارند
کازوئو ایشی گورو: هر قدر هم که این دنیا آشفته باشد و هر قدر هم که ما تقسیم شده باشیم، داستانها نیروی خوبی دارند و بسیار مهم است که هر نسل با نویسندگان خود بتواند جهان را آنطور که میبیند، تعبیر کند. به نظرم ما در دنیایی بسیار تقسیم شده زندگی میکنیم و در این میان من میخواهم باور کنم که با ادامه نوشتن و خلق داستانها و انتشار آنها، به یک نیروی متقابل برای این تفکیک بدل میشویم. کار داستان فقط تبادل اطلاعات نیست. وقتی برای یکدیگر داستان میگوییم، احساساتی را که در موقعیتهای خاص داریم با هم تبادل کرده و با این کارهمدلی ایجاد میکنیم. حتی اگر نظر کسی برای ما بسیار غریب باشد، بسیار مهم است که بفهمیم مردم از نظر احساسی و در سطح انسانی در کجا قرار دارند.
بخشی از صحبتهای این نویسنده برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷به نقل از مهر
بخشی از صحبتهای این نویسنده برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷به نقل از مهر
جایگاه نویسنده، بالاتر از دیگر دستاندرکاران نمایش
رضا آشفته
منتقد
این روزها در پوسترها، بروشورها و حتی اعلانهای مجازی و اخبار منتشر شده تئاتر، نام نویسنده یا نمایشنامه نویس سرجای خود قرار نمیگیرد و در اولویت نامبندیها نیست، متأسفانه در اغلب موارد نام کارگردان بالاتر از نام او ثبت میشود که این یک خطای بزرگ است.
اگر هر اجرای نمایشی همچنان متکی به ادبیات یا همان متن ادبی باشد؛ در اطلاعرسانی از هر طریقی، نام نویسنده باید بالاتر از همه دستاندرکاران نمایش قرار بگیرد، حالا فرقی نمیکند که این نویسنده همانند شکسپیر و مولیر، از چهرههای سرشناس ادبیات کلاسیک باشد یا همانند بکت و یونسکو نامآوری از جهان مدرن باشد و حتی نویسنده خوشنامی چون اکبر رادی یا علیرضا نادری از ایران باشد، یا اینکه یک نویسنده کمتر معروف و حتی تازهکار باشد.
ادبیات نمایشی یا نمایشنامه حرف اول را در آفرینش یک اثر اجرایی دارد و مبنای هر خلقی در عرصه مذکور همین ادبیات است. مگر در مواردی از جمله اینکه یک اجرا بدون متن و ادبیات خلق شده باشد، متن آن فقط در حد یک ایده و کانسپت بوده یا اینکه از صفر تا صدش مبنای اجرایی داشته باشد، یا یک پرفورمنس و ایده اجرایی به روی صحنه آورده شده باشد. یعنی درنهایت اصل و اساس همین ایده اجرایی است که نام کارگردان را دراولویت قرار میدهد، وگرنه در هر حالت دیگری، حتی زمانی که متنی برپایه دراماتورژی تبدیل به اجرایی شده باشد نیز همچنان نام نویسنده باید در اولویت قرار بگیرد.
در واقع این اولویت دادن به نام نویسنده اتکای هر اجرا را با صاحب فکرش بیان میکند. حالا این نویسنده با هر متر و معیاری ارزشگذاری شود، فرقی نمیکند. او یک نویسنده است و ادبیات یا نمایشنامه بیس و پایهای است برای شکلگیری یک اثر نمایشی و اگر این فکر نباشد انگار در کل اجرایی هم شکل نخواهد گرفت. متن شیرازه و پیکره هر اجرایی را بنا میکند و بدون آن هیچ سازه اجرایی شکل نمیگیرد.
در طول تاریخ تئاتر نیز همواره نمایشنامه و نمایشنامه نویس در شکل گرفتن هر نمایشی اصل و اساس بوده و به تعبیری این اولویتبندی پیشینه تاریخی دارد چون نویسنده مولد و زایشگر حقیقی یک اثر نمایشی است و کارگردان مؤلف ثانی آن محسوب میشود که بنابر تحلیل و نگاه ویژهاش به هر متنی سمت و سو میدهد. این همان ماهیت دومی است که بر پایه ماهیت و چیستی یک درام یا متن ادبی شکل گرفته و تا آن اولی نباشد، این دومین قابل تصور نیست. بنابراین کارگردان نسل امروز بیآنکه دچار توهم شهرت شده یا تکبر مانع از دیدن نام نویسنده یا ارزشگذاری برای نمایشنامه شود، بهتر است که همواره درک درست و بسامانی از اصول تئاتری داشته باشد تا بتواند به جای جابهجایی نامها و دستورهای پایهای و بنیادین، بنابر ذوق و توان هنریاش، خود را در شکل یافتن یک اثر نمایشی اثبات کند، آن هم فارغ از اینکه دغدغه نام داشته باشد و بداند آنچه باعث خوشنامی و ماندگاری نامش خواهد شد همانا هنر و خلاقیتش است و نه بالا و پایین گذاشتن نام و حتی تبلیغات بیش از حد. بنابراین در یک روال عادی و بیسروصدا کیفیت حرف آخر را برای تعیین جایگاه راستین کارگردان رقم خواهد زد.
منتقد
این روزها در پوسترها، بروشورها و حتی اعلانهای مجازی و اخبار منتشر شده تئاتر، نام نویسنده یا نمایشنامه نویس سرجای خود قرار نمیگیرد و در اولویت نامبندیها نیست، متأسفانه در اغلب موارد نام کارگردان بالاتر از نام او ثبت میشود که این یک خطای بزرگ است.
اگر هر اجرای نمایشی همچنان متکی به ادبیات یا همان متن ادبی باشد؛ در اطلاعرسانی از هر طریقی، نام نویسنده باید بالاتر از همه دستاندرکاران نمایش قرار بگیرد، حالا فرقی نمیکند که این نویسنده همانند شکسپیر و مولیر، از چهرههای سرشناس ادبیات کلاسیک باشد یا همانند بکت و یونسکو نامآوری از جهان مدرن باشد و حتی نویسنده خوشنامی چون اکبر رادی یا علیرضا نادری از ایران باشد، یا اینکه یک نویسنده کمتر معروف و حتی تازهکار باشد.
ادبیات نمایشی یا نمایشنامه حرف اول را در آفرینش یک اثر اجرایی دارد و مبنای هر خلقی در عرصه مذکور همین ادبیات است. مگر در مواردی از جمله اینکه یک اجرا بدون متن و ادبیات خلق شده باشد، متن آن فقط در حد یک ایده و کانسپت بوده یا اینکه از صفر تا صدش مبنای اجرایی داشته باشد، یا یک پرفورمنس و ایده اجرایی به روی صحنه آورده شده باشد. یعنی درنهایت اصل و اساس همین ایده اجرایی است که نام کارگردان را دراولویت قرار میدهد، وگرنه در هر حالت دیگری، حتی زمانی که متنی برپایه دراماتورژی تبدیل به اجرایی شده باشد نیز همچنان نام نویسنده باید در اولویت قرار بگیرد.
در واقع این اولویت دادن به نام نویسنده اتکای هر اجرا را با صاحب فکرش بیان میکند. حالا این نویسنده با هر متر و معیاری ارزشگذاری شود، فرقی نمیکند. او یک نویسنده است و ادبیات یا نمایشنامه بیس و پایهای است برای شکلگیری یک اثر نمایشی و اگر این فکر نباشد انگار در کل اجرایی هم شکل نخواهد گرفت. متن شیرازه و پیکره هر اجرایی را بنا میکند و بدون آن هیچ سازه اجرایی شکل نمیگیرد.
در طول تاریخ تئاتر نیز همواره نمایشنامه و نمایشنامه نویس در شکل گرفتن هر نمایشی اصل و اساس بوده و به تعبیری این اولویتبندی پیشینه تاریخی دارد چون نویسنده مولد و زایشگر حقیقی یک اثر نمایشی است و کارگردان مؤلف ثانی آن محسوب میشود که بنابر تحلیل و نگاه ویژهاش به هر متنی سمت و سو میدهد. این همان ماهیت دومی است که بر پایه ماهیت و چیستی یک درام یا متن ادبی شکل گرفته و تا آن اولی نباشد، این دومین قابل تصور نیست. بنابراین کارگردان نسل امروز بیآنکه دچار توهم شهرت شده یا تکبر مانع از دیدن نام نویسنده یا ارزشگذاری برای نمایشنامه شود، بهتر است که همواره درک درست و بسامانی از اصول تئاتری داشته باشد تا بتواند به جای جابهجایی نامها و دستورهای پایهای و بنیادین، بنابر ذوق و توان هنریاش، خود را در شکل یافتن یک اثر نمایشی اثبات کند، آن هم فارغ از اینکه دغدغه نام داشته باشد و بداند آنچه باعث خوشنامی و ماندگاری نامش خواهد شد همانا هنر و خلاقیتش است و نه بالا و پایین گذاشتن نام و حتی تبلیغات بیش از حد. بنابراین در یک روال عادی و بیسروصدا کیفیت حرف آخر را برای تعیین جایگاه راستین کارگردان رقم خواهد زد.
پیشداوری با چاشنی «همرنگی اجتماعی»
آزاده سهرابی
روانشناس
شــایــد یـکـــــی از مهمــترین مــــوضــوعــــــات در حـــــــوزه روانشناسی اجتماعی را بتوان مسأله «پیشداوری» دانست. پیشداوری ریشه در نظام نگرشی ما دارد و تقریباً هیچ آدمی - خصوصاً در اجتماع امــــروز- فـــاقد پیشــــداوری نیست. این پیشداوری بر قضاوت ما اثر میگذارد اما چیزی متفاوت از قضاوت است. از سوی دیگر در نظام اجتماعی شناخت پیشداوریها کمک میکند تا مسائل اجتماعی بهتر و بیشتر شناخته شود. هر چند در روابط بین فردی نیز پیشداوریها عمل میکنند اما مهمترین جای تبلور پیشداوریها در میان افراد یک جامعه نسبت به گروههای مختلف آن اجتماع است.
در روان شناسی اجتماعی پیشداوری با تبعیض و قالبیسازی نوعی همپوشانی مفهومی دارد. در واقع ماهیت این مسأله قضاوت منفی و از پیش انتخاب شده در ذهن درباره یک گروه، یک مسأله اجتماعی و اجزای آن است. گوردون آلپورت روان شناس برجسته آن را مبتنی بر تعمیم نادرست و انعطاف ناپذیر خوانده است.
در واقع آنچه پیشداوری به ما میگوید این است که نگرش ما - خصوصاً نگرش ما در برابر گروههای اجتماعی- ترکیبی جدید از احساسات، تمایلات غریزی و باورها را میسازد به گونهای که اگر شما دارای این پیشداوری باشید که مثلاً «نوجوانان ریسک پذیر هستند» یا «نوجوانان عقل در کله ندارند» هر دوی این پیشداوریها میتواند تصورات قالبی را در ذهن محکم کند و بر احساسات و شناخت و رفتار اجتماع نسبت به این گروه اثر بگذارند و نکته اینجاست که تصورات قالبی اگر بیش از حد تعمیم داده شده باشند یا از اساس نادرست باشند، تعارضهای درون اجتماع را رقم میزند. مثلاً با پیشداوری «نوجوانان عقل در کله ندارند» شما ممکن است به طور کامل آنها را از چرخه تصمیم سازیهای اجتماعی دور نگه دارید و هر رفتار آنها را دال بر «کله نداشتنشان» بگذارید. در این صورت فهم درستی از رفتار و گفتار آنها به دست نمیآید. حتی اگر با پیشداوری «ریسک پذیری» نوجوانان به رفتار هر فرد درون این اجتماع -نوجوانان- بنگریم آنوقت شاید نسبت به برخی رفتارهای هشدارآمیز یک نوجوان که نیاز به مداخله جدی روان درمانی و... دارد نیز بیتفاوت شویم.
موضوع این است که پیشداوریها میتواند بخشی در واقعیت ریشه داشته باشد یا توجیهی برای افراد در برابر تفاوتها ایجاد کند. گاهی پیشداوریها از سازمانهای اجتماعی میآید و اگر این پیشداوریها به صورت اجتماعی پذیرفته شود به خاطر میل به «همرنگی» اجتماعی آن پیشداوری تقویت میشود و حامیان بیشتری پیدا میکند. اگر پیشداوری تبدیل به یک عادت شود در واقع همدلی نسبت به آن گروه را پایین میآورد و درک دنیای ذهنی آن گروه را توسط غالب جامعه ناممکن میکند. حال آنکه گرچه میتواند مثلاً برای گروههای سنی، گروههای اجتماعی و... یک چهارچوب کلان ماهوی را در نظر گرفت اما این نباید به معنای نادیده گرفتن تفاوتهای فردی درون آن گروه باشد. به معنای دیگر نباید گذاشت تصورات قالبی درک ما را نسبت به فردیت افراد کور کند. در این صورت میتوان گفت پیشداوری در رفتار اثر نگذاشته است. مهم است که ما در عین داشتن قضاوتهایی درباره دنیای پیرامون، استقلال فکری را در برخورد با افراد و حتی گروهها از دست ندهیم چرا که هر گروهی در اجتماع نیز به تحول و تغییر در گذر زمان و در برخورد با سایر گروهها و پدیدههای اجتماعی میرسد. پیشداوریها معمولاً غیر قابل انعطاف هستند یعنی اگر شما درباره هر گروه اجتماعی که بر حسب جنسیت، سن، قومیت، مذهب، رفتار و... تفکیک شدهاند مدتهاست یک نگرش را حفظ کرده اید، شما دچار پیشداوری تثبیت شده هستید. در حالیکه یک نگاه به تفکرات و رفتار و نگرشهای خود شما نشان میدهد احتمالاً طی این مدت تحولات زیادی را تجربه کرده باشید.
روانشناس
شــایــد یـکـــــی از مهمــترین مــــوضــوعــــــات در حـــــــوزه روانشناسی اجتماعی را بتوان مسأله «پیشداوری» دانست. پیشداوری ریشه در نظام نگرشی ما دارد و تقریباً هیچ آدمی - خصوصاً در اجتماع امــــروز- فـــاقد پیشــــداوری نیست. این پیشداوری بر قضاوت ما اثر میگذارد اما چیزی متفاوت از قضاوت است. از سوی دیگر در نظام اجتماعی شناخت پیشداوریها کمک میکند تا مسائل اجتماعی بهتر و بیشتر شناخته شود. هر چند در روابط بین فردی نیز پیشداوریها عمل میکنند اما مهمترین جای تبلور پیشداوریها در میان افراد یک جامعه نسبت به گروههای مختلف آن اجتماع است.
در روان شناسی اجتماعی پیشداوری با تبعیض و قالبیسازی نوعی همپوشانی مفهومی دارد. در واقع ماهیت این مسأله قضاوت منفی و از پیش انتخاب شده در ذهن درباره یک گروه، یک مسأله اجتماعی و اجزای آن است. گوردون آلپورت روان شناس برجسته آن را مبتنی بر تعمیم نادرست و انعطاف ناپذیر خوانده است.
در واقع آنچه پیشداوری به ما میگوید این است که نگرش ما - خصوصاً نگرش ما در برابر گروههای اجتماعی- ترکیبی جدید از احساسات، تمایلات غریزی و باورها را میسازد به گونهای که اگر شما دارای این پیشداوری باشید که مثلاً «نوجوانان ریسک پذیر هستند» یا «نوجوانان عقل در کله ندارند» هر دوی این پیشداوریها میتواند تصورات قالبی را در ذهن محکم کند و بر احساسات و شناخت و رفتار اجتماع نسبت به این گروه اثر بگذارند و نکته اینجاست که تصورات قالبی اگر بیش از حد تعمیم داده شده باشند یا از اساس نادرست باشند، تعارضهای درون اجتماع را رقم میزند. مثلاً با پیشداوری «نوجوانان عقل در کله ندارند» شما ممکن است به طور کامل آنها را از چرخه تصمیم سازیهای اجتماعی دور نگه دارید و هر رفتار آنها را دال بر «کله نداشتنشان» بگذارید. در این صورت فهم درستی از رفتار و گفتار آنها به دست نمیآید. حتی اگر با پیشداوری «ریسک پذیری» نوجوانان به رفتار هر فرد درون این اجتماع -نوجوانان- بنگریم آنوقت شاید نسبت به برخی رفتارهای هشدارآمیز یک نوجوان که نیاز به مداخله جدی روان درمانی و... دارد نیز بیتفاوت شویم.
موضوع این است که پیشداوریها میتواند بخشی در واقعیت ریشه داشته باشد یا توجیهی برای افراد در برابر تفاوتها ایجاد کند. گاهی پیشداوریها از سازمانهای اجتماعی میآید و اگر این پیشداوریها به صورت اجتماعی پذیرفته شود به خاطر میل به «همرنگی» اجتماعی آن پیشداوری تقویت میشود و حامیان بیشتری پیدا میکند. اگر پیشداوری تبدیل به یک عادت شود در واقع همدلی نسبت به آن گروه را پایین میآورد و درک دنیای ذهنی آن گروه را توسط غالب جامعه ناممکن میکند. حال آنکه گرچه میتواند مثلاً برای گروههای سنی، گروههای اجتماعی و... یک چهارچوب کلان ماهوی را در نظر گرفت اما این نباید به معنای نادیده گرفتن تفاوتهای فردی درون آن گروه باشد. به معنای دیگر نباید گذاشت تصورات قالبی درک ما را نسبت به فردیت افراد کور کند. در این صورت میتوان گفت پیشداوری در رفتار اثر نگذاشته است. مهم است که ما در عین داشتن قضاوتهایی درباره دنیای پیرامون، استقلال فکری را در برخورد با افراد و حتی گروهها از دست ندهیم چرا که هر گروهی در اجتماع نیز به تحول و تغییر در گذر زمان و در برخورد با سایر گروهها و پدیدههای اجتماعی میرسد. پیشداوریها معمولاً غیر قابل انعطاف هستند یعنی اگر شما درباره هر گروه اجتماعی که بر حسب جنسیت، سن، قومیت، مذهب، رفتار و... تفکیک شدهاند مدتهاست یک نگرش را حفظ کرده اید، شما دچار پیشداوری تثبیت شده هستید. در حالیکه یک نگاه به تفکرات و رفتار و نگرشهای خود شما نشان میدهد احتمالاً طی این مدت تحولات زیادی را تجربه کرده باشید.
از تجربیاتی که سختیهای کرونا رقم زد به سادگی نگذریم
احمد آرام
نویسنده و مدرس داستاننویسی
فراموش نکنیم که بشر تابع رخدادهای ناگزیرِ پیرامون خود است و در این روند، گاه، به فنون و کارهای نوینی دست مییابد که حاصل اندیشههای تجربی و پیشرو است.بدون شک آموزههای جدید در راه گسترش سلامتِ فکر و اندیشه هیچ واهمهای ندارد چون زیر سایه بازوان نیرومندِ تکنولوژی نوین به حیات خود ادامه میدهد.انسان همیشه بهدنبال دستیابی به کشف خلاقیتِ پنهانی است و از همین رو میتواند راههای جدید و آموزههای نوین را تجربه کند. خاستگاه غایی چنین تلاشی رسیدن به صداهای تازه است؛ صداهایی که قرار است از یکسری آموزههای سنتی عبور کند تا به نو رستن و خلاقیت برسد.آموزههایی که در این مسیر نهادینه میشود تلاش دارند از خود صدای تازهای به جا بگذارند.
کرونا، نخستین شکل مرگ را آفرید که پاسخی به زندگی و زمان بود. در قلمرو خاکی بشر؛ با شناور شدن جسدهای پُر از ویروس، جهان برای بقا به تقلا افتاد. این تقلا در درون خود، گذشته از وحشت و تنهایی، اما پیامهای خوبی برجا گذاشت، یعنی بشر به دست و پا افتاد تا به گونهای خود را زنده تصور کند.معلوم است که در کنار دغدغههای خود میبایست با دوچیز مبارزه جدی داشته باشد؛ یکی عقب راندن مرگ و دیگری تنهایی. میتوان گفت جهان مجازی و رسانههای در دسترس امکانات مدرنی را در اختیار بشر گذاشت تا به آموزههای برآمده از قرنطینه نگاهی جدی داشته باشد و در پی آن موفق به شکستن حصار ناگزیر استفاده از برخی امکانات نوین شود.
طی حدود دو سال گذشته که کرونا بر زندگی جهانیان بیرحمانه تاخت، انسان در مقابل چیرگی مرگ کرونایی از خود ورزیدگی بسیار نشان داد؛ چه در قلمرو فرهنگ و هنر و چه در جهت احیای بهداشت و درمان و همچنین اقتصاد وسیاست. چه بسا شاهد بودیم که بخشی از امید به زندگی را احیا کرد. در این مسیر قرنطینگی ما عادت کردیم که با بعضی از مشکلات کنار بیاییم و حتی آنها را در خود نهادینه کنیم، که یکی از موارد مهم آموزشهای آنلاین است.
این شیوه آموزشی سکوت خانهها را به هم پیوند زد تا از درونش صداهای خاص تولید شود. کارگاههای یکنفره یا چند نفره در زمینه ادبیات داستانی وارد فضای نوینی شد؛ یعنی تکنولوژی جدید توانایی این را داشت که از وحشت مرگ بکاهد و آموزهها را رسانهای کند. البته درک این مسأله چندان دشوار نبود، هرکسی در خانه یا محیط کار خود شاخصههای ارتباطی را کشف میکرد و آنها را آنالیز مینمود تا به شیوهای نوین ارتباطی دست یازد؛ یعنی آن قدرتی که کلاسهای حضوری و چهره به چهره داشتند این بار در دنیای مجازی و از راههای دیگر به انتقال مفاهیم رسید و چالش تازهای به راه انداخت، چرا که این بار دنیای مجازی خیلی سریع دستاوردهای خود را به نمایش گذاشت. البته فراموش نکنیم که هرکس برای رسیدن به اهداف آموزشی خود سعی میکرد بر اساس روانشناسی فردی و جمعی مخاطب را به درون تفاسیر و تحلیلهای خود بکشاند. در واقع میتوان گفت همه چیز بستگی دارد به دانش مدرس و اشراف او به فنون جدید آموزشی.بعضی از کلاسهای آنلاین داستاننویسی موفق بودند و بعضیهای دیگر بهدلیل نبود تجربه کافی مدرس در میان راه متوقف میشدند. اینها تجربههایی است که در دورانی سخت برای همهمان رقم خورد که نباید به سادگی از آنها عبور کنیم.
نویسنده و مدرس داستاننویسی
فراموش نکنیم که بشر تابع رخدادهای ناگزیرِ پیرامون خود است و در این روند، گاه، به فنون و کارهای نوینی دست مییابد که حاصل اندیشههای تجربی و پیشرو است.بدون شک آموزههای جدید در راه گسترش سلامتِ فکر و اندیشه هیچ واهمهای ندارد چون زیر سایه بازوان نیرومندِ تکنولوژی نوین به حیات خود ادامه میدهد.انسان همیشه بهدنبال دستیابی به کشف خلاقیتِ پنهانی است و از همین رو میتواند راههای جدید و آموزههای نوین را تجربه کند. خاستگاه غایی چنین تلاشی رسیدن به صداهای تازه است؛ صداهایی که قرار است از یکسری آموزههای سنتی عبور کند تا به نو رستن و خلاقیت برسد.آموزههایی که در این مسیر نهادینه میشود تلاش دارند از خود صدای تازهای به جا بگذارند.
کرونا، نخستین شکل مرگ را آفرید که پاسخی به زندگی و زمان بود. در قلمرو خاکی بشر؛ با شناور شدن جسدهای پُر از ویروس، جهان برای بقا به تقلا افتاد. این تقلا در درون خود، گذشته از وحشت و تنهایی، اما پیامهای خوبی برجا گذاشت، یعنی بشر به دست و پا افتاد تا به گونهای خود را زنده تصور کند.معلوم است که در کنار دغدغههای خود میبایست با دوچیز مبارزه جدی داشته باشد؛ یکی عقب راندن مرگ و دیگری تنهایی. میتوان گفت جهان مجازی و رسانههای در دسترس امکانات مدرنی را در اختیار بشر گذاشت تا به آموزههای برآمده از قرنطینه نگاهی جدی داشته باشد و در پی آن موفق به شکستن حصار ناگزیر استفاده از برخی امکانات نوین شود.
طی حدود دو سال گذشته که کرونا بر زندگی جهانیان بیرحمانه تاخت، انسان در مقابل چیرگی مرگ کرونایی از خود ورزیدگی بسیار نشان داد؛ چه در قلمرو فرهنگ و هنر و چه در جهت احیای بهداشت و درمان و همچنین اقتصاد وسیاست. چه بسا شاهد بودیم که بخشی از امید به زندگی را احیا کرد. در این مسیر قرنطینگی ما عادت کردیم که با بعضی از مشکلات کنار بیاییم و حتی آنها را در خود نهادینه کنیم، که یکی از موارد مهم آموزشهای آنلاین است.
این شیوه آموزشی سکوت خانهها را به هم پیوند زد تا از درونش صداهای خاص تولید شود. کارگاههای یکنفره یا چند نفره در زمینه ادبیات داستانی وارد فضای نوینی شد؛ یعنی تکنولوژی جدید توانایی این را داشت که از وحشت مرگ بکاهد و آموزهها را رسانهای کند. البته درک این مسأله چندان دشوار نبود، هرکسی در خانه یا محیط کار خود شاخصههای ارتباطی را کشف میکرد و آنها را آنالیز مینمود تا به شیوهای نوین ارتباطی دست یازد؛ یعنی آن قدرتی که کلاسهای حضوری و چهره به چهره داشتند این بار در دنیای مجازی و از راههای دیگر به انتقال مفاهیم رسید و چالش تازهای به راه انداخت، چرا که این بار دنیای مجازی خیلی سریع دستاوردهای خود را به نمایش گذاشت. البته فراموش نکنیم که هرکس برای رسیدن به اهداف آموزشی خود سعی میکرد بر اساس روانشناسی فردی و جمعی مخاطب را به درون تفاسیر و تحلیلهای خود بکشاند. در واقع میتوان گفت همه چیز بستگی دارد به دانش مدرس و اشراف او به فنون جدید آموزشی.بعضی از کلاسهای آنلاین داستاننویسی موفق بودند و بعضیهای دیگر بهدلیل نبود تجربه کافی مدرس در میان راه متوقف میشدند. اینها تجربههایی است که در دورانی سخت برای همهمان رقم خورد که نباید به سادگی از آنها عبور کنیم.
«منک» با پیشنیاز «همشهری کین»
حمید ناصریمقدم
فیلمساز
هشتسال پس از «دختر گمشده» دوباره سروکله دیوید فینچر در سینما پیدا شد؛ آن هم با فیلمی درباره فیلمنامهنویس «همشهری کین»، هرمن جی منکویچ، فیلمی که در چند نظرسنجی در مقاطع مختلف، عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما را به دست آورد. اگرچه «منک» چندان فیلم فینچری نیست و آن هیجان و تعلیق و فضای معمایی و عمدتاً دلهرهآور، جای خود را به درامی درباره سینما و احوالات یک نویسنده فیلمنامه داده، اما میتوان با گذراندن پیشنیازی به نام «همشهری کین»، از شخصیت جذاب «منک» با بازیگری اولدمن لذت برد و از فینچر و پدرش تشکر کرد که موشکافانه سراغ جنبههای کمتر مطرح شده درباره اثر بزرگ اورسن ولز رفتند. فینچر قرار بود «منک» را خیلی زودتر از اینها و در دهه 90 بسازد، اما اصرارهای او برای ساخت یک فیلم سیاه و سفید با اقبال مدیران کمپانیهای فیلمسازی روبهرو نشد. صبوری فینچر سرانجام در 2020 نتیجه داد و منک به سبک همشهری کین و برای ایجاد حال و هوای همان دوره، به شکل سیاه و سفید ساخته شد. اگرچه فیلمساز در تیتراژ اول، از فونتی آشنا و کلاسیک استفاده کرده و نوشتهها مثل برخی فیلمهای دهه 40 به سمت بالا حرکت میکند، اما شاید بهتر بود فینچر از همان فونت «همشهری کین» در تیتراژ اول استفاده میکرد. با این حال حرفی که فیلم «منک» میزند، یعنی اهمیت فیلمنامهنویس در تیتراژ فیلم رعایت شده و اسم گری اولدمن به عنوان بازیگر نقش منکویچ به شکل بزرگ و برجستهای روی تصویر ظاهر میشود. فیلمنامهنویس فیلم منک هم جک فینچر، پدر دیوید فینچر است. فیلمنامهنویسی که سال 2003 و در 72 سالگی از دنیا رفت و عمرش قد نداد تا متن خلق شده خودش را بهصورت فیلم ببیند. این را هم بگوییم که فینچر از جمله کارگردانهای سینماست که به اقتباس ادبی اهمیت میدهد و چند فیلم اینچنینی در کارنامه دارد. یکی از این فیلمها «دختر گمشده» است و همانطور که در تیتراژ اول فیلم اشاره میشود، فیلمنامه را خانم گیلیان فین براساس رمان «دخترگمشده» به قلم خودش نوشت. دختری با خالکوبی اژدها، مورد عجیب بنجامین باتن، زودیاک و باشگاه مشتزنی، از دیگر آثار اقتباسی فینچر است. خلاصه که ماجرای «منک» فینچر که دیدناش را بهشدت پیشنهاد میکنیم از آنجا شروع میشود که ماجرای فیلم در سالهای دور و زمانی که هنوز نظام استودیویی در هالیوود برچیده نشده، هرمن منکیویچ، معروف به منک، فیلمنامهنویسی است که مثل کارچاقکنها بین استودیوها و پروژههای مختلف میچرخد و با نوشتههایش کار بقیه را راه میاندازد. بیشتر اوقات اسمی ازش دیده نمیشود و فقط پول قلمش را میگیرد. از پُرکاری رسیده به بدنامی و فعلاً جزو کسانی است که در شهر تحویلش نمیگیرند. در همین اوضاع، جوانکی از راه میرسد به نام اورسن ولز. در رادیو و تئاتر چنان درخشیده که استودیوها برای کار کردن با او سرودست میشکنند و ولز با منک توافق میکند که برایش فیلمنامهای بنویسد تا با هم فیلمی بسازند که هالیوود را زیرورو کند. بیشتر از این اگر بگوییم فیلم را تمام و کمال لو دادهایم و بهتر است بهجای داستان فیلم خود فیلم «منک» را ببینید و لذت ببرید.
فیلمساز
هشتسال پس از «دختر گمشده» دوباره سروکله دیوید فینچر در سینما پیدا شد؛ آن هم با فیلمی درباره فیلمنامهنویس «همشهری کین»، هرمن جی منکویچ، فیلمی که در چند نظرسنجی در مقاطع مختلف، عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما را به دست آورد. اگرچه «منک» چندان فیلم فینچری نیست و آن هیجان و تعلیق و فضای معمایی و عمدتاً دلهرهآور، جای خود را به درامی درباره سینما و احوالات یک نویسنده فیلمنامه داده، اما میتوان با گذراندن پیشنیازی به نام «همشهری کین»، از شخصیت جذاب «منک» با بازیگری اولدمن لذت برد و از فینچر و پدرش تشکر کرد که موشکافانه سراغ جنبههای کمتر مطرح شده درباره اثر بزرگ اورسن ولز رفتند. فینچر قرار بود «منک» را خیلی زودتر از اینها و در دهه 90 بسازد، اما اصرارهای او برای ساخت یک فیلم سیاه و سفید با اقبال مدیران کمپانیهای فیلمسازی روبهرو نشد. صبوری فینچر سرانجام در 2020 نتیجه داد و منک به سبک همشهری کین و برای ایجاد حال و هوای همان دوره، به شکل سیاه و سفید ساخته شد. اگرچه فیلمساز در تیتراژ اول، از فونتی آشنا و کلاسیک استفاده کرده و نوشتهها مثل برخی فیلمهای دهه 40 به سمت بالا حرکت میکند، اما شاید بهتر بود فینچر از همان فونت «همشهری کین» در تیتراژ اول استفاده میکرد. با این حال حرفی که فیلم «منک» میزند، یعنی اهمیت فیلمنامهنویس در تیتراژ فیلم رعایت شده و اسم گری اولدمن به عنوان بازیگر نقش منکویچ به شکل بزرگ و برجستهای روی تصویر ظاهر میشود. فیلمنامهنویس فیلم منک هم جک فینچر، پدر دیوید فینچر است. فیلمنامهنویسی که سال 2003 و در 72 سالگی از دنیا رفت و عمرش قد نداد تا متن خلق شده خودش را بهصورت فیلم ببیند. این را هم بگوییم که فینچر از جمله کارگردانهای سینماست که به اقتباس ادبی اهمیت میدهد و چند فیلم اینچنینی در کارنامه دارد. یکی از این فیلمها «دختر گمشده» است و همانطور که در تیتراژ اول فیلم اشاره میشود، فیلمنامه را خانم گیلیان فین براساس رمان «دخترگمشده» به قلم خودش نوشت. دختری با خالکوبی اژدها، مورد عجیب بنجامین باتن، زودیاک و باشگاه مشتزنی، از دیگر آثار اقتباسی فینچر است. خلاصه که ماجرای «منک» فینچر که دیدناش را بهشدت پیشنهاد میکنیم از آنجا شروع میشود که ماجرای فیلم در سالهای دور و زمانی که هنوز نظام استودیویی در هالیوود برچیده نشده، هرمن منکیویچ، معروف به منک، فیلمنامهنویسی است که مثل کارچاقکنها بین استودیوها و پروژههای مختلف میچرخد و با نوشتههایش کار بقیه را راه میاندازد. بیشتر اوقات اسمی ازش دیده نمیشود و فقط پول قلمش را میگیرد. از پُرکاری رسیده به بدنامی و فعلاً جزو کسانی است که در شهر تحویلش نمیگیرند. در همین اوضاع، جوانکی از راه میرسد به نام اورسن ولز. در رادیو و تئاتر چنان درخشیده که استودیوها برای کار کردن با او سرودست میشکنند و ولز با منک توافق میکند که برایش فیلمنامهای بنویسد تا با هم فیلمی بسازند که هالیوود را زیرورو کند. بیشتر از این اگر بگوییم فیلم را تمام و کمال لو دادهایم و بهتر است بهجای داستان فیلم خود فیلم «منک» را ببینید و لذت ببرید.
عکس نوشت
به مناسبت دوم آبان ماه؛ نود و چهارمین سالروز تولد شهید آیتالله دکتر بهشتی(ره) نمایشگاه عکس و کتابهای آیتالله دکتر بهشتی با عنوان «یادگار بهشتیان» شامل عکسهایی کمتر دیده شده از زندگی عمومی و خصوصی این شهید بزرگوار از دوم تا هشتم آبان ماه در محل خانه موزه شهید بهشتی برگزار میشود. همچنین در حاشیه این نمایشگاه عکس از کتاب ۶ جلدی «مکتب قرآن» که شامل سلسله درسگفتارهای تفسیری شهید بهشتی از آیات قرآنی است و توسط بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی در سالجاری روانه بازار نشر شده است نیز رونمایی میشود./ ایرنا
هنرمندان در فضای مجازی
دومین تجربه کارگردان فیلم «آذر»، گپوگفتی با بازیگر سریال محبوب این شبهای تلویزیون، موانع ساخت فیلم کوتاه برای فیلمسازان جوان، سرنوشت برنامه پر بیننده «مهمانی» در کنار اظهارنظر یکی از هنرمندان طنز درباره وقایع اجتماعی این روزها بخشی از اخبار حوزه فرهنگ و هنر در فضای مجازی و رسانههای رسمی است.
یاد
مراسم تشییع پیکر هادی سیف نویسنده و پژوهشگر هفتاد و پنج ساله هنرهای سنتی امروز دوشنبه مصادف با ۲ آبان ماه، ساعت ۱۰ در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران برگزار میشود. هادی سیف کارگردان، نویسنده، پژوهشگر هنرهای سنتی و مجری متولد سال ۱۳۲۶ در شیراز بود، وی دوره ابتدایی تحصیلات تا دیپلم را در شیراز گذراند. سپس در رشته تاریخ هنر در دانشگاه اصفهان تحصیل کرد. پایاننامهاش در مقطع کارشناسی «نقش ترکمنان در آسیای غربی» و در مقطع ارشد «تیموریان و تحول هنری مکتب شیراز» بود. سیف برای ادامه تحصیل به دانشگاه استراسبورگ رفت و از پایاننامهاش با عنوان «نقش حیوانات اسطورهای در حجاریهای تختجمشید» دفاع کرد. هدف اصلی سیف در پژوهشهایش آشنا کردن مردم با هنرهایی همچون فرشبافی، شیشهگری، نگارگری، کندهکاری، منبت کاری و… بود. فیلمنامههای «نقش عشق»، «دادشاه» و «تحفهها (طرح اولیه)» ، کتابهای «نقاشی روی چوب»، «نقاشی قالی»، «نقاشی قلمکار»، «نقشآفرینی روی سنگ»، «نقاشی قهوهخانه»، «نقاشی روی کاشی»، «نقاشی روی گچ»، «سوتهدلان نقاش»، «مجنونیها»، «دلشدگان هنر» از جمله آثار زندهیاد سیف هستند.
چهره روز
محمد حمزهای که در سال ۹۵، نخستین ساخته بلند سینمایی خود تحت عنوان آذر را جلوی دوربین برده بود، حالا در جدیدترین فعالیت سینمایی، فیلم «دقیقه نود» را میسازد. تهیهکننده این درام اجتماعی، سیدصابر امامی است. دقیقه نود بلافاصله پس از دریافت پروانه ساخت، جلوی دوربین میرود. محمد حمزهای تاکنون بیشتر از ۲۰ فیلم کوتاه را کارگردانی کرده و در کار حدود ۳۰ کارگردان سینمایی و تلویزیون، بهعنوان همکار حضور داشته است. او در سال ۹۵، نخستین فیلم بلند خود را به تهیهکنندگی نیکی کریمی جلوی دوربین برد. آذر در جشنواره فجر و اکران عمومی خوش درخشید و در چندین جشنواره خارجی، موفق به دریافت جایزه شد. نخستین رونمایی از دقیقه نود بهعنوان دومین ساخته بلند سینمایی حمزهای، در جشنواره فیلم فجر امسال خواهد بود.
میترا رفیع بازیگر نقش اول زن سریال «بیهمگان» که این روزها از شبکه 3 سیما در حال پخش است در گفتوگویی با ایرنا، گفته است: «بهعنوان بازیگری که نقش الناز را بر عهده دارد، روی یکی از شانههایم بار عاطفی و عاشقانه نقش و روی شانه دیگرم بار اجتماعی و خانوادگی این شخصیت را حس کردم.»
چالش روز
پارسا امیریزاد از کارگردانان فیلماولی حاضر در سیونهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران که اولین تجربه کارگردانیاش با عنوان «نحسی» در فهرست فیلمهای برتر آرای مردمی این جشنواره قرار دارد از دغدغه مالی بهعنوان بزرگترین تهدید فیلم کوتاه یاد کرده است. او به مهر گفته: «اصلیترین نکتهای که فعالیت بچههای سینمای کوتاه را تهدید میکند، مسائل مالی است. حتی بچههای قدیمیتری را که میشناسم و از بعضی از آنها فیلمسازی یاد گرفتهام، امروز دغدغه مالی دارند. در این شرایط اگر کسی بخواهد فیلم خودش را بسازد، خیلی نمیتواند به ایدههای بزرگ فکر کند. اگر سرمایهگذاریهایی روی بچههای صاحب ایده، صورت بگیرد با نتایج خیلی خوبی مواجه میشویم. امروز برخی رقمها بهعنوان حمایت از فیلماولیها مطرح میشود، که واقعاً شوخی است!»
اتفاق روز
اواسط مهرماه آخرین قسمت مهمونی ایرج طهماسب و عروسکهایش در نمایش خانگی منتشر شد و عوامل این مجموعه با مخاطبان خداحافظی کردند. مهمونی با داشتن کلی عروسک شیرین و بامزه میتوانست تا چند ماه دیگر ادامه پیدا کند. از اینرو برخی مخاطبان پایان یافتن این مجموعه در قسمت سیام را یک خداحافظی زودهنگام تلقی کردند. روابط عمومی نماوا در این باره به ایرنا اعلام کرده که از ابتدا قرار بوده فصل اول، ۳۰ قسمتی باشد. بر اساس شنیدههای خبرنگار ایرنا تولید فصل دوم مهمونی بزودی آغاز میشود. اگرچه در قسمت آخر، همه عروسکها خداحافظی کردند ولی از صحبتهایشان میشد فهمید که تمایلی به رفتن ندارند.
سخن روز
اصغر سمسارزاده ـ هنرمند پیشکسوت سینما، رادیو و تلویزیون که در برنامه «صبح جمعه با شما» حضوری مستمر دارد در گفتوگویی با ایسنا با تأکید بر اینکه مشکلاتی هست که اصلاً نباید با آنها شوخی کرد، درباره ناآرامیهای اخیر کشور و امکان سوءاستفاده عناصر تجزیهطلب از موقعیت ایجاد شده، با بیان اینکه فکر تجزیه در ذهنش هم خطور نمیکند، تأکید میکند: «در کشور ایران با این مردمی که من میبینم هیچکس راه تجزیه را نمیتواند در پیش بگیرد، چون شکست میخورد. هر کس قصد اینکار را داشته باشد شکست میخورد. تاریخ بزرگ ایران زمین این را به ما ثابت کرده است. من ۸۲ سالم است. خیلی چیزها را دیدهایم و لمس کردهایم.» این بازیگر به مسئولان توصیه کرد: «به حرف مردم برسند، ببینند مردم چه میگویند و این وضعیت ناآرام را تمام کنند. باید کسی شنونده حرف مردم باشد. (مسئولان) بنشینند با مردم صحبت کنند.»
مراسم تشییع پیکر هادی سیف نویسنده و پژوهشگر هفتاد و پنج ساله هنرهای سنتی امروز دوشنبه مصادف با ۲ آبان ماه، ساعت ۱۰ در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران برگزار میشود. هادی سیف کارگردان، نویسنده، پژوهشگر هنرهای سنتی و مجری متولد سال ۱۳۲۶ در شیراز بود، وی دوره ابتدایی تحصیلات تا دیپلم را در شیراز گذراند. سپس در رشته تاریخ هنر در دانشگاه اصفهان تحصیل کرد. پایاننامهاش در مقطع کارشناسی «نقش ترکمنان در آسیای غربی» و در مقطع ارشد «تیموریان و تحول هنری مکتب شیراز» بود. سیف برای ادامه تحصیل به دانشگاه استراسبورگ رفت و از پایاننامهاش با عنوان «نقش حیوانات اسطورهای در حجاریهای تختجمشید» دفاع کرد. هدف اصلی سیف در پژوهشهایش آشنا کردن مردم با هنرهایی همچون فرشبافی، شیشهگری، نگارگری، کندهکاری، منبت کاری و… بود. فیلمنامههای «نقش عشق»، «دادشاه» و «تحفهها (طرح اولیه)» ، کتابهای «نقاشی روی چوب»، «نقاشی قالی»، «نقاشی قلمکار»، «نقشآفرینی روی سنگ»، «نقاشی قهوهخانه»، «نقاشی روی کاشی»، «نقاشی روی گچ»، «سوتهدلان نقاش»، «مجنونیها»، «دلشدگان هنر» از جمله آثار زندهیاد سیف هستند.
چهره روز
محمد حمزهای که در سال ۹۵، نخستین ساخته بلند سینمایی خود تحت عنوان آذر را جلوی دوربین برده بود، حالا در جدیدترین فعالیت سینمایی، فیلم «دقیقه نود» را میسازد. تهیهکننده این درام اجتماعی، سیدصابر امامی است. دقیقه نود بلافاصله پس از دریافت پروانه ساخت، جلوی دوربین میرود. محمد حمزهای تاکنون بیشتر از ۲۰ فیلم کوتاه را کارگردانی کرده و در کار حدود ۳۰ کارگردان سینمایی و تلویزیون، بهعنوان همکار حضور داشته است. او در سال ۹۵، نخستین فیلم بلند خود را به تهیهکنندگی نیکی کریمی جلوی دوربین برد. آذر در جشنواره فجر و اکران عمومی خوش درخشید و در چندین جشنواره خارجی، موفق به دریافت جایزه شد. نخستین رونمایی از دقیقه نود بهعنوان دومین ساخته بلند سینمایی حمزهای، در جشنواره فیلم فجر امسال خواهد بود.
میترا رفیع بازیگر نقش اول زن سریال «بیهمگان» که این روزها از شبکه 3 سیما در حال پخش است در گفتوگویی با ایرنا، گفته است: «بهعنوان بازیگری که نقش الناز را بر عهده دارد، روی یکی از شانههایم بار عاطفی و عاشقانه نقش و روی شانه دیگرم بار اجتماعی و خانوادگی این شخصیت را حس کردم.»
چالش روز
پارسا امیریزاد از کارگردانان فیلماولی حاضر در سیونهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران که اولین تجربه کارگردانیاش با عنوان «نحسی» در فهرست فیلمهای برتر آرای مردمی این جشنواره قرار دارد از دغدغه مالی بهعنوان بزرگترین تهدید فیلم کوتاه یاد کرده است. او به مهر گفته: «اصلیترین نکتهای که فعالیت بچههای سینمای کوتاه را تهدید میکند، مسائل مالی است. حتی بچههای قدیمیتری را که میشناسم و از بعضی از آنها فیلمسازی یاد گرفتهام، امروز دغدغه مالی دارند. در این شرایط اگر کسی بخواهد فیلم خودش را بسازد، خیلی نمیتواند به ایدههای بزرگ فکر کند. اگر سرمایهگذاریهایی روی بچههای صاحب ایده، صورت بگیرد با نتایج خیلی خوبی مواجه میشویم. امروز برخی رقمها بهعنوان حمایت از فیلماولیها مطرح میشود، که واقعاً شوخی است!»
اتفاق روز
اواسط مهرماه آخرین قسمت مهمونی ایرج طهماسب و عروسکهایش در نمایش خانگی منتشر شد و عوامل این مجموعه با مخاطبان خداحافظی کردند. مهمونی با داشتن کلی عروسک شیرین و بامزه میتوانست تا چند ماه دیگر ادامه پیدا کند. از اینرو برخی مخاطبان پایان یافتن این مجموعه در قسمت سیام را یک خداحافظی زودهنگام تلقی کردند. روابط عمومی نماوا در این باره به ایرنا اعلام کرده که از ابتدا قرار بوده فصل اول، ۳۰ قسمتی باشد. بر اساس شنیدههای خبرنگار ایرنا تولید فصل دوم مهمونی بزودی آغاز میشود. اگرچه در قسمت آخر، همه عروسکها خداحافظی کردند ولی از صحبتهایشان میشد فهمید که تمایلی به رفتن ندارند.
سخن روز
اصغر سمسارزاده ـ هنرمند پیشکسوت سینما، رادیو و تلویزیون که در برنامه «صبح جمعه با شما» حضوری مستمر دارد در گفتوگویی با ایسنا با تأکید بر اینکه مشکلاتی هست که اصلاً نباید با آنها شوخی کرد، درباره ناآرامیهای اخیر کشور و امکان سوءاستفاده عناصر تجزیهطلب از موقعیت ایجاد شده، با بیان اینکه فکر تجزیه در ذهنش هم خطور نمیکند، تأکید میکند: «در کشور ایران با این مردمی که من میبینم هیچکس راه تجزیه را نمیتواند در پیش بگیرد، چون شکست میخورد. هر کس قصد اینکار را داشته باشد شکست میخورد. تاریخ بزرگ ایران زمین این را به ما ثابت کرده است. من ۸۲ سالم است. خیلی چیزها را دیدهایم و لمس کردهایم.» این بازیگر به مسئولان توصیه کرد: «به حرف مردم برسند، ببینند مردم چه میگویند و این وضعیت ناآرام را تمام کنند. باید کسی شنونده حرف مردم باشد. (مسئولان) بنشینند با مردم صحبت کنند.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
داستانها نیروی خوبی دارند
-
جایگاه نویسنده، بالاتر از دیگر دستاندرکاران نمایش
-
پیشداوری با چاشنی «همرنگی اجتماعی»
-
از تجربیاتی که سختیهای کرونا رقم زد به سادگی نگذریم
-
«منک» با پیشنیاز «همشهری کین»
-
عکس نوشت
-
هنرمندان در فضای مجازی
اخبارایران آنلاین